طلبه جوان ...



گاهی وقت ها با اینکه نمیخواهی ولی باید بروی!

دور شوی؛ دورتر .

تا جایی که صدایت را هم نشنود؛ تا مبادا اذیتش کند!

پاهایت برای رفتن همراهی ات نمیکنند؛

باید بکشی دنبال خودت! حتی شده با زور! کشان کشان هم که شده باید بروی و ببری با خودت پاها را !!

چه تلخ است؛

چه سخت است؛

چه زجر آور است؛

چه طاقت فرسا است رفتن.!

اما این رفتن؛ رفتنی برای همیشه نیست؛

نشانه هایی از خود به جا میگذاری؛ خاطراتی از خود به جا میگذاری؛

تا روزی برگردی!

روزی که همه چیز تغییر کرده؛ مالکیت ها عوض شده !!

آن روزی که از تو استقبال می کنند!

اما امروز ماندن خیانت است؛

نه به خود؛ بلکه به او .

شاید تو توانایی صبر را داری؛ اما او ندارد!

شاید تو می توانی تحمل کنی؛ اما او نه!!

او هم که تنها نیست .!

پس رفتن بر پیشانی ام نوشته شده!

بدون سر و صدا

بدون صدای گریه

بدون اذیت او

ولی با بغض .

اما؛

اما نه برای همیشه؛

بلکه تا روز موعود .!
.
.
برمیگردم روزی با قدرت، منتظر باش!



آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها